به گزارش پایگاه خبری شاهین شهری |SHINNA سایه شاعر ایرانی الاصل که به غزل های خاص و بدیع خود شهرت داشت در ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در آفتابی ترین روزهای سال در پایان یک قرن شاعری در شهر کُلنِ آلمان چشم از جهان فروبست.
امیر هوشنگ ابتهاج معروف به «ه.الف. سایه» انسانی عارف و از جنس شعر و ادب فارسی بود که اشعارش طرفداران زیادی دارد. وی در خانه پدری خویش در محله استاد سرا که در انتهای خیابان اعلم الهدای شهر رشت استان گیلان واقع بود در ۶ اسفند ۱۳۰۶ چشم به جهان گشود. خانه میرزا کوچک خان جنگلی هم همانجا بود.
خانه سردار جنگل حفاظت شد ولی علی رقم پیگیری های چندین و چند ساله، خانه پدری امیر هوشنگ ابتهاج تخریب گردید. اما آنچه مسلم است، جای قدمهای سایه و اهالی آن خانه هیچگاه پاک نخواهد شد.
در همین خانه پسر خاله او گلچین گیلانی نیز متولد شد؛ همان که چهره نیچه وار و چشمان نافذش را هم نسلانش به یاد دارند و حریر حساسیت هایش به قدری هویدا بود که اشکش به راحتی ابر بهار سرازیر می شد.
پدربزرگ او یعنی « ابراهیم ابتهاج الملک » گرگانی و مادربزرگش اهل رشت بود. پدربزرگش مسئول گمرک بود و در زمان تسلط جنگلیها بر جنگل توسط یکی از آنها، یا به روایتی توسط یکی از کشاورزانش، کشتهشد. پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
غلامحسین ابتهاج، ابوالحسن ابتهاج و احمدعلی ابتهاج، عموهای امیرهوشنگ هستند.
هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و کلاس پنجم متوسطه و دبیرستان را مدرسه تمدن تهران سپری کرد.
سایه درسال ۱۳۱۸ با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید. وی در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیمایی، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.
در همین دوران اولین دفتر شعر خود را با نام نخستین نغمهها در ۱۳۲۵ منتشر کرد.
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دستمایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام « دیرست گالیا… » با اشاره بههمان روابط عاشقانهاش در گیر و دار مسائل سیاسی سرود.
سایه در سالهای اخیر در سفر به رشت گریست؛ آن گاه که دید خانه گالیا در مالکیت یک سازمان دولتی شده است و گفت:
خانه ات بر جا نیست…
چه کسانند اینان که آشیان بر سر ویرانی ما ساخته اند؟
درسال ۱۳۳۷ با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا – ۱۳۳۸، کیوان – ۱۳۳۹، آسیا -۱۳۴۰و کاوه – ۱۳۴۱ میباشد.
سایه در سال ۱۳۴۶ شمسی به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز میپردازد که باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود ( از پاریز تا پاریس ) استقبال شرکتکنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجانزده شوند.
پس از کناره گیری داوود پیرنیا از رادیو ایران، ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ شمسی سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران و پایهگذار برنامه موسیقایی « گلچین هفته » بود. وی بعد از حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) بههمراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، بهنشانه اعتراض از رادیو استعفا داد.
تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیر محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا شدهاست. تصنیف خاطرهانگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.
ابتهاج مدتی بهعنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران نیز بهکار اشتغال داشت.
سایه دربارهٔ تفریحات دوران جوانی خود میگوید: « «اساساً چند چیز بود که من هر مصیبتی رو با اونها میتونستم تحمل و فراموش کنم: یکی پیش شهریار میرفتم و یکی بیلیارد بازی میکردم. گاهی روزی چهارده ساعت بیلیارد بازی میکردم. توی بازی بیلیارد میتونستم مرگ مادرم رو فراموش کنم. هر ناکامی رو فراموش کنم. وقتی بیلیارد بازی میکردم انگار که مسخ شده بودم. انگار که ذهن و حافظهٔ من، از من گرفته شده بود. فقط بازی میکردم.»
جوانی اش با بی قراری توأم بود، همه فن حریف بود؛ نقاشی و گلدوزی می کرد، خیاطی و آشپزی هم در کنارش، کبوتر بازی و همه گوش به فرمانش؛ چه ساده از خدای قشنگ مادر سخن گفته است، جوانتر که شد در قهوه خانه نزدیک خانه، گوشش به رادیو بود و اشعار را حفظ و تا خانه زمزمه می کرد و می نگاشت تا نهایتاً خودش سرود و آرام آرام شاعری آرمان گرا شد.
در اوایل انقلاب، “هوشنگ ابتهاج (سایه)” طرفدار حزب توده بود و همین باعث شد در جریان دستگیری مرتبطین این حزب در اوایل دهه ۱۳۶۰ او را نیز بازداشت کنند و به زندان ببرند. اما حبس او دیری نپایید و با وساطت شاعر بزرگ ترک، سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار) به آیت الله خامنه ای که در آن زمان منصب ریاست جمهوری را برعهده داشت، از زندان آزاد شد.
از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان « حافظ به سعی سایه » نخستین بار در ۱۳۷۲ شمسی توسط نشر کارنامه بهچاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. وی سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمتهاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کردهاست.
درسال ۱۳۷۴ به ایالات متحده ایالات امریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهر های برکلی، لوس آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد.
استاد امیرهوشنگ ابتهاج مردادماه ۸۶ میهمان گیلانیان شد و در محله پدری گریست چرا که هیچ چیز آشنایی ندید؛ نه از مادر خبری بود با خدای قشنگش، نه پدر؛ نه همسالانش، نه از در بزرگ چوبی نشانی بود و نه دو سکوی دوسویش، نه زغال چال به جا بود و نه بج انبار (انبار برنج )، نه ناو آبغوره گیری به راه بود و نه بوی مراسم مربا پزان فضای محله را آگنده بود، نه درخت اناری به جا بود که انار گلش تقویمی باشد برای خُم گِلین چال شده – ماهی یکسال در آن شور می شد – بر پای آن درخت ؛ تنها یاد انبوه شد و استاد گریست.
منزل شخصی سایه که خود آن را ساخته (به اشتباه میگویند سازمانی بودهاست) در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیدهاست. دلیل این نامگذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفتهاست.
سایه بسیار دوست داشت که در کنار درخت ارغوانش آرام بگیرد، درختی که شعری با مضمون زیر برایش سروده بود:
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه، این سختِ سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو برمیکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطر من
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من که چنین خونآلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…
هوشنگ ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی خاطرات خود را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیاناندیش عنوان کرد. در این کتاب هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید و نظرات خود دربارهٔ بسیاری از چهرههای بهنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود میپردازد. او در این کتاب تأیید میکند که آزادیاش از زندان در سال ۱۳۶۳ بعد از نامه محمدحسین شهریار به آیت الله سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور وقت آن زمان ، و بیان این نکته که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشتهها بر عرش الهی گریه میکنند» صورت گرفتهاست و ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد میشود.
در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۵ شمسی بیست و سومین جایزهٔ ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی در باغ موقوفات افشار به انتخاب اعضای هیئت گزینش جایزهٔ این بنیاد به هوشنگ ابتهاج اهداشد.
در تاریخ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷شمسی در مراسم پایانی ششمین « جشنواره بینالمللی هنر برای صلح »، نشان عالی «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و ۳ هنرمند دیگر اهداء شد.
هوشنگ ابتهاج در باره روزمرگی های سالهای پایانی عمرش چنین توصیفی دارد: من دو، سه ساعت بیشتر نمی خوابم. صبح خیلی زود بیدار می شوم. خودم چای درست می کنم. صبحانه یک لیوان چای می خورم با کمی نان خشک تا ظهر. روزها می نشینم گاهی تلویزیون تماشا می کنم و می بینم که دنیا روز به روز دیوانه تر می شود.
بعد ناهار می خورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا می کنم. برایم جالب است که بدانم آخر این دیوانگی دنیا, تا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم کمی می روم و می خوابم. همین. هیچ کار مهمی نمی کنم.
وی درباب شعر گفتن و عدم ارتباط آن به زمان و مکان می گوید : که در آلمان هم به سرودن شعر مشغول است و شعر گفتن ویروسی است که از تن آدم نمی رود. ترسم این است که در آن دنیا هم دچار شعر گفتن شوم. شعر گفتن ایران و آلمان و ژاپن ندارد. گاهی چیزهایی به کله شما می آید و شما یاد گرفته اید, که آنچه حس می کنید، بگویید. گاهی کمتر و گاهی بیشتر.
هوشنگ ابتهاج با اشاره به اینکه رفتن خودش به آلمان را اجباری می داند، ادامه می دهد که اول یکی از بچه هایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچه ام تنها نباشد. بعد بچه های دیگرم رفتند. یک مدتی هم من ممنوع الخروج بودم. بالاخره من هم رفتم. البته تاکید می کند که مهاجرت نکرده است و گاهی به تهران می آید و در سال خوشبختانه چندین ماه ایران هستم و اشاره می کند که من همه جا خودم هستم و همان طور در تهران زندگی می کنم که اینجا زندگی می کنم.
سایه در خصوص مهاجرت کردن می گوید که اگر چیزی زندگی شما را تهدید می کند و خطر مرگ برای شما وجود دارد، شما حق دارید که هر نقطه خطرناکی را ترک کنید تا در امان باشید. مثلا میخواهید کاری کنید که اصل زندگی تان است در جایی می شود و در جای دیگری نمی شود؛ حتی اگر کار عبثی باشد، مثلا می خواهید شیپور بزنید. البته منظورم از شیپور، آلت موسیقی نیست. شما نمی توانید در خانه خودتان شیپور بزنید چون همسایه داد می زند که آقا شلوغ نکن، می خواهیم بخوابیم. شما نه تنها حق دارید بلکه وظیفه شماست جایی بروی که این تنها غرض زندگی تان را انجام دهید؛ حالا چه به بیابان بروید، چه جایی بروید که کسی مانع کارتان نشود.
در شعر سایه دو جنبه کاملاً متفاوت به چشم میخورد، نیمی از سروده های او را غزلیاتی که از احساساتی کاملاً شاعرانه سرشار است، تشکیل میدهد و نیمی دیگر مجموعه ی اشعاری است که باصطلاح امروز در قالب نوین موزون ولی غیر مقفی سروده شده است. عده ای از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می دانند.
سایه در زمینه نو سرایی نیز طبع آزمایی کرده است آنچه از این قبیل سروده درون مایع و محتوای آن ها تازه ابتکار آمیز است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با آن همگام شده ، ترکیب این دو کیفیت باهم نتیجه مطلوب به بار آورده است.
مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.
دوزخ روح، شبیخون ، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر از جمله غزلهای برجستهٔ سایه هستند.
سایه شرح داده است که شبی آوای نیِ پریای را شنیده و چون آهوی تشنه در پی او دویده ولی به لب چشمه که رسید، اثری از نی و نی نواز ندید؛ پس همچنان ناکام و سرگشته این واژگان را تکرار می کند:
تو ای پری کجایی
که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی گشایی…
در حقیقت آثار بجا مانده از سایه که بیانگر احساسات درونی وی از بیرون است، تجلی گر پرواز اندیشه شاعرانه و عارفانه وی می باشد که در غزلها و دوبیتی های وی همه ی جا متجلی است.
ولی هنگامی که از زندگی مردم و وضعیت اجتماعی ایشان سخن میگوید، بیشتر در فرم جدید شعر امروز خود نمایی می کند.
بزرگانی معتقدند: در غزل پارسی معاصر ، شعر های سایه « هوشنگ ابتهاج » در شمار آثار خوب و خواندنی محسوب میشود.
سایه صرفنظر از توجهی که به سخن اساتید شعر پارسی دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد کمال میداند. بکار سایر شعرای معاصر نیز معتقد است ولی این اعتقاد از آن جاست که میگوید هر پدیده ای که در مسیر کمال باشد جالب است و چون هیچ اثری کامل نیست و مطلق وجود ندارد، آنچه در مسیر تکامل گام بردارد قابل توجه است.
به عقیده ابتهاج شعر امروز ناگزیر باید مبین احوال زمان و احساسات شاعر که تاثیر پذیر از پدیده های اجتماعی اوست باشد و تردید نیست بیان این احساسات و مفاهیم اگر در قالب اشعار گذشته ممکن باشد لااقل با همان ترکیبات و اشارات و واژه های مستعمل مقدور نیست.
در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند انجام دادهاند که در این بین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسن منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد.
معرفی تعدادی از مجموعههای شعر هوشنگ ابتهاج به اختصار
– «اولین نغمهها» یا«نخستین نغمهها»: سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «اولین نغمهها» در غزل از حیث زبان به حافظ بسیار نزدیک شده است. غزلهاى عاشقانهى او همراه با مضامین اجتماعى نهفته در آن، غزل وى رابه بهترین غزلهاى معاصر بدل ساخته است.
– «سراب»: «سراب» نخستین مجموعهٔ او به سبک جدید شعر در ۱۳۳۰ است، اما قالب همان چهارپارهاست با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی.
– «سیاه مشق»: مجموعهٔ «سیاه مشق» در فروردین ۱۳۳۲ منتشر شد، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد و شهریار پیش گفتاری در مورد غزل دربار ان مینویسد.
– «شبگیر»: این مجموعه شعر در مرداد ۱۳۳۲ منتشر شد. سایه در مجموعههای انتهایی سروده های خود ، اشعار عاشقانه را رها کرد و با تالمات و وضعیت اجتماعی مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی پدید میآورد. مجموعه شبگیر و زمین نشان میدهد.
– «زمین»: مجموعهٔ «زمین » منتشر شده در دی ۱۳۳۴
– «چند برگ از یلدا»: مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» منتشر شده در آبان ۱۳۴۴
– «یاد نامه»: مجموعهٔ « یاد نامه » منتشر شده در مهر ۱۳۴۸ که ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی است و با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن انجام شده است.
– «تا صبح شب یلدا»: مجموعهٔ «زمین » منتشر شده در مهر ۱۳۶۰
– «یادگار خون سرو»: مجموعهٔ «زمین » منتشر شده در بهمن ۱۳۶۰
– «حافظ به سعی سایه»: مجموعهٔ « حافظ به سعی سایه » منتشر شده در ۱۳۷۲که تصحیح سایه از غزلهای حافظ است
– «تاسیان»: مجموعهٔ «تاسیان» منتشر شده در مهر ۱۳۸۵ که مجموعه اشعار دیگری از سایه که در قالب شعر نو می باشد.
هوشنگ ابتهاج در ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ هجری شمسی با پرواز ابدی خود، آفتاب شعر ایران را بی سایه کرد و چه پر و پیمان می شود آن گاه که دوران پرشکوه حیاتش در کنار بزرگان ادب و هنر این سرزمین همچون نیمایوشیج، استاد شهریار، علی اکبر دهخدا، مهدی اخوان ثالث و … نقل می شود؛ و زنده بادی پُر به میلاد عظیمی و عاطفه طیه که چه نیک با استاد همراه شدند و کاری عظیم چون کتاب دوجلدی پیر پرنیان اندیش را برای آیندگان این سرزمین برجای گذاشتند و باید گفت چونانشان بیش باد…
نگاه کن
هنوز آن بلند دور
آن سپیده، آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز
چه فکر می کنی ؟
جهان چو آبگینه شکسته ایست
که سرو راست هم در او
شکسته می نمایدت
چنان نشسته کوه
در کمین دره های این غروب تنگ
که راه بسته می نمایدت
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست
این درنگ درد و رنج
بسان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش
روحش شاد و یادش گرامی
کارگروه فرهنگ و هنر
پایگاه خبری شاهین شهری
۱۴۰۰/۰۵/۱۹